ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

هدايت به بالاي

زندگینامه :: دوستداران آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی(سیدالعلماء)

دوستداران آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی(سیدالعلماء)

این وبلاگ متعلق به جمعی از دوستداران آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی است که با هدف نشر معارف الهی راه اندازی شده و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع شرعا جایز نیست.

دوستداران آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی(سیدالعلماء)

این وبلاگ متعلق به جمعی از دوستداران آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی است که با هدف نشر معارف الهی راه اندازی شده و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع شرعا جایز نیست.

دوستداران آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی(سیدالعلماء)

ایشان شاگرد بزرگانی چون شیخ عباس تهرانی، علامه طباطبایی و امام خمینی رحمهم الله بودند.
امام در نامه ای از ایشان به "سیدالعلما" تعبیرکردند.
ایشان در طول عمر پر برکت خود ، تمام وجود خود را ، خالصانه و خاضعانه برای پیشبرد اسلام در طبق اخلاص نهادند و بی دریغ جهت نفوذ معنویت در جامعه و خصوصا در قلوب جوانان تلاش کردند.
آیت الله خسروشاهی در تاریخ دوم بهمن سال 1395 شمسی و مصادف با 22 ربیع الثانی 1438 قمری بعد از اقامه ی فریضه ی صبح به دیار یار شتافت.

به کانال رسمی تلگرام آیت الله خسروشاهی بپیوندید:برای عضو شدن در کانال تلگرام بر روی علامت تلگرام در قسمت سمت چپ صفحه کلیک کنید
هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع شرعا جایز نیست

بایگانی

شرح حال آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی از زبان خودشان


  هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع شرعا جایز نیست


خانواده

خانواده پدری بنده از ارحام و خویشان مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی خسروشاهی تبریزی«1» هستند که گویا ایشان در زمان خود از مراجع به حساب می آمدند و احتمالا نسبت به مرحوم علامه امینی(صاحب الغدیر) سمت استادی داشته است. بنده خودم خدمت ایشان و یکی از فرزندان بزرگشان در قم مشرف شده ام. فرزند کوچکشان دانشمند معظم آقای سید هادی خسروشاهی هستند که نماینده ایران در واتیکان و مصر بوده اند. نویسنده و مترجم اند و حلقه تداوم روحانیت در خاندان به شمار می روند و فعلا مقیم تهرانند.


پدر

پدر بنده در اوان جوانی از همان خویشان در تبریز همسری اختیار می کنند. ایشان از تبریز برای زیارت عتبات عالیات با پدرش مرحوم حاج سید عبدالمطلب و سایر اعضای خانواده با کاروان های زیارتی سابق عازم عراق می شوند، اما ظاهرا با شروع جنگ اول جهانی موفق به خروج نمی شوند، و در مسیر اجبارا در کرمانشاه می مانند، و پس از فوت همسرشان در کرمانشاه با یک خانواده متدین یزدی الاصل ساکن کرمانشاه وصلت می کنند. ایشان پس از مدتی زندگی و کسب و کار، و در عین حال اشتغال به عبادت در لباس روحانیت خانوادگی در کرمانشاه، عازم قم می شوند؛ چون می فرمودند که: دستور دینی داریم که در آخرالزمان به قم مقدسه برویم تا از فتنه ها و فساد زمانه در امان بمانیم.


مادر

مادرم نیز بانوی مؤمنه ای بود و حالت های معنوی خوبی داشت. هرجا و در هر شرایط که بود برای ما خیلی دعا می خواند و بسیار گریه می کرد. مدتی که در منزل عمو بودیم شاید یکسال یا بیشتر، وی چنان نسبت به عمو و سرپرست آن موقع ما مواظبت مسأله نامحرمی می کرد که بعدها گفت: اگر عمویت را ببینم نمی شناسم. ایشان در سالی که پس از فوت آیت الله بروجردی با خانواده برای تبلیغ به کرمانشاه رفتیم فوت شد، و ما جنازه اش را به قم منتقل کردیم، هنگام وفات از مال دنیا هیچ نداشت.




👇مصاحبه ای که در سال 76 با معظم له صورت گرفته👇

❓مصاحبه کننده: با تشکر از اینکه حضرت آیت الله، وقت شریفتان را در اختیار این برنامه قرار دادید. خیلی متشکریم و اگر محبت بفرمایید خودتان را معرفی بفرمایید؟ ابتداً نام، نام خانوادگی-تان، اگر شهرت خاصی دارید، محل تولد و تاریخ تولد را بفرمایید. متشکرم.

↙️حضرت آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده سید ابراهیم خسروشاهی؛ متولد سال 1303  در شهر مقدس قم هستم. فرزند مرحوم حاج سید هاشم که اینها از خانواده¬ خسروشاهی¬های تبریز و اطراف تبریز بودند و عمو زاده¬های ما در آنجا از علما بودند به طوری¬که مرحوم علامه امینی در الغدیر ضمن ذکر نام افرادی که بر حدیث غدیر شرح نوشته¬اند، نام مرحوم حاج سید مرتضی خسروشاهی را برده¬اند - که البته از ایشان و درس هم گرفته¬اند- و در حال حاضر احتمالا تنها یکی از ایشان باقی مانده؛ آقای سید هادی خسروشاهی که نویسنده و مترجم هستند و مدتی هم در واتیکان نماینده جمهوری اسلامی بودند و فعلاً در تهران هستند. خانواده ما از این خانواده هستند.


❓ اگر راجع به حضرت والدتان هم محبت بفرمایید و مقداری جزئیات را در رابطه با ایشان هم بفرمایید، متشکر میشوم.


↙️ بله. مرحوم والدِ بنده با پدرشان و تعدادی از خویشانشان گویا میخواستند از تبریز در حدود صد سال قبل - حالا نمیدانم جنگ جهانی شروع شده بود یا نه- مشرف بشوند عتبات. این بود که با آن وسایل مشکلِ آن روز که غیر از چهار پا، وسیله دیگری نبوده است، حرکت میکنند و میآیند و در بین راه به کرمانشاه که میرسند - شاید زمستان و برف و باران بوده یا موانع امنیتی بوده- همان¬جا توقف میکنند و دیگر ترک میکنند مسافرتشان را و همانجا مشغول کسب و کار میشوند که پدر ما هم با پدر خودش در همانجا مشغول میشوند. البته لباسشان، لباس روحانیت بوده؛ چون از طایفه آقایان و علما بوده اند، و انسان متدین و از اخیار بوده اند

⏪و بعد در آن¬جا ازدواج دوم می¬کنند؛ چون همسر قبلیشان که از خاندان خودمان بوده فوت کرده بودند و با مادرِ ما که اهل کرمانشاه بوده، ازدواج میکنند. از همسر قبلیشان که از طایفه خودمان بوده، دو دختر داشته اند که بعداً در اثر بعضی مسائل که پیش می آید - که فتنه و یا فساد و جنگ بوده- هجرت میکنند و می آیند قم و آن دو دختر را به اهل علم آن موقع که از طلبه های مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری بوده اند، ازدواج میدهند که محصول خوبی داشته؛

⬅️یکی از خواهر زاده های ما مرحوم شهید علی حیدری است که نماینده نهاوند و امام جمعه نهاوند بودند و در حزب جمهوری به شهادت رسیدند. یکی دیگر از خواهر زاده های ما آقای سید تقی جواهری است که امام جمعه فعلی نائین و شخصی فاضل و در قم مدرس هستند و روی هم رفته بحمدلله دور نشدیم از آن خانواده اصلی خودمان که گویا سادات و محترم و اهل علم تبریز و اطراف تبریز بودند و اکنون هم از آن خانواده در تبریز هستند.


👇قسمت دوم زندگینامه آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی از زبان خودشان👇


↙️.... بعد که والد ما در قم فوت کردند؛ بنده کوچک بودم و دوران یتیمی مشکلی برای ما پیش آمد.

❓در آن موقع سنتان چه مقدار بوده است؟

⬅️بیش از هفت یا هشت سال نبوده. و از آن یادگارهایی که در خاطر دارم و ایجاب میکند که به هر کس بتوانم توصیه کنم این است که حتماً به یتیمانی که در خانوادهشان یا در همسایگیشان هستند و این ها با آن ایتام آشنا هستند، خوب رسیدگی کنند مخصوصاً در امور تربیتی.
چون یتیمان زودتر آلوده میشوند؛ زیرا سرپرست ندارند و مدارس معمولی هم که بروند یا گذاشته بشوند، سرپرستهای مدارس هم دلسوزیشان کمتر میباشد؛ این است که نیاز زیادی دارند.

----------------------------

⏪از تجارب تلخی که بنده آن موقع برایم مانده این است که تا خود انسان در حال یتیمی سوادی پیدا میکند یا تازه مدرسه میرود چون مربی خوبی ندارد، دچار مراجعه یا به روزنامه های ناباب یا مجلات ناباب یا رمان های فاسد و مفسد میشود و خود به خود از آن شرافت خانوادگی خودش دور میشود.

✅این مسئله پخش کتابها و مطبوعات گمراه کننده در اسلام یک اهمیت فوق العاده ای دارد. مرحوم استاد شهید مطهری یک کتابی اخیراً از ایشان به نام "حکمتها و اندرزها" منتشر شده که در اواخر آن کتاب این مسئله را من دیدم که متذکر شدند که در جاهای دیگر کمتر پیدا می شود.
ایشان فرموده که مسئله پخش مطالب ناروا در اجتماع هیچ فرقی با پخش سمومات ندارد! همان طوری  که اگر  لبنیات فروشی جنس مسموم را بفروشد؛ شرعاً و عقلاً و حقوقاً و قانوناً قابل تعقیب است؛ باید در اجتماع اسلامی یک کنترل بسیار محکمی هم در پخش مسائل باشد.
چون وقتی که جوان و نوجوان یک چیزی را می خوانند از عقل و شعور و وجدان دفاع کاملی درونشان وجود ندارد؛ در نتیجه به این حال در می آیند که الان در ممالک غیر ایران، بچه هایشان و دختران و پسرانشان هستند.

❎متاسفانه مثل این که وزرا یا وکلا یا مسؤولین کمتر دیده شده که  به این نکته ای که ایشان توجیه کرده متوجه باشند؛ این است که از دوششان مثل اینکه یک باری را می خواهند بیفکنند و خودشان را زیر این بار نبرند! در حالی که این واقعاً مثل این می ماند که یک وزیر یا یک وکیل اکثر مسؤولیت خودش را از راه نادانی و جهل ترک بکند!.

◀️بنابراین انقلاب اسلامی ما نیاز به پرورش ارباب فرهنگ و مرزبانان فرهنگی دارد که آن ها به مسایل ریز و ظریف امور فرهنگی آشنایی پیدا کنند.

----------------------------

👇مصاحبه ای که در سال 76 با معظم له صورت گرفته👇

❓مصاحبه کننده: با تشکر از اینکه حضرت آیت الله، وقت شریفتان را در اختیار این برنامه قرار دادید. خیلی متشکریم و اگر محبت بفرمایید خودتان را معرفی بفرمایید؟ ابتداً نام، نام خانوادگی-تان، اگر شهرت خاصی دارید، محل تولد و تاریخ تولد را بفرمایید. متشکرم.

↙️حضرت آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده سید ابراهیم خسروشاهی؛ متولد سال 1303  در شهر مقدس قم هستم. فرزند مرحوم حاج سید هاشم که اینها از خانواده¬ خسروشاهی¬های تبریز و اطراف تبریز بودند و عمو زاده¬های ما در آنجا از علما بودند به طوری¬که مرحوم علامه امینی در الغدیر ضمن ذکر نام افرادی که بر حدیث غدیر شرح نوشته¬اند، نام مرحوم حاج سید مرتضی خسروشاهی را برده¬اند - که البته از ایشان و درس هم گرفته¬اند- و در حال حاضر احتمالا تنها یکی از ایشان باقی مانده؛ آقای سید هادی خسروشاهی که نویسنده و مترجم هستند و مدتی هم در واتیکان نماینده جمهوری اسلامی بودند و فعلاً در تهران هستند. خانواده ما از این خانواده هستند.


👇قسمت سوم زندگینامه آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی حفظه الله تعالی از زبان خودشان👇

⬅️... اساتید خیلی وقتها ملتفت این مسائل نیستند. مثلاً خیال میکند همین قدر که جامعه شناسی را تدریس کرد و یا تاریخ تمدنها را تدریس کرد یا تاریخ ادیان را - با اینکه بر خلاف مسائل دینی درونش هست- دیگر وظیفه اش انجام شده! اما دیگر عقلش نمیرسد.

◀️ بنده یک کتابی را دیدم که در انقلاب ترجمه شده بود و دست دانشجوها بود - دست پسر خودم بود که دانشگاه آزاد میرفت-، به نام "تاریخ ادبیات عرب" . وقتی این کتاب را گرفتم و نگاه کردم، دیدم این در حکم یک کتابی است که بر ردّ قرآن و اسلام نوشته شده باشند! منتها خیلی مرموزانه و مؤدبانه و به نام ادب. به نام فرهنگ عرب. و آن مترجم نادانش هم اینقدر درک نداشت که اگر اقلاً یکی دو کلمه زیر صفحه، اشاره ای بکند که این مطلب اشتباه است. اگر او میگوید که مثلاً قرآن یک نواقصی دارد ولی چون مسلمین با صدای بسیار زیبا و آهنگ گیرایی میخوانند، دیگر حواس نمیدهند به اینکه این قرآن چه اشکالاتی دارد! ولی ما میفهمیم! این مترجم هیچ نفهمیده که این نویسنده چه میگوید و علاوه بر این اشتباه کرده که این شخص را هم مسلمان قلمداد کرده. در مقدمه اش نوشته که این ترجمه من درباره کتابی است که چون نویسنده اش مسلمان است؛ از حمله به اسلام دیگر محفوظ است!. خب این شخص فعلاً از افراد سرشناس ادبیات عرب در ایران هست که مکتبی را مثل اینکه در ترجمه و نگارش تاسیس کرده و شاگردان دختر و پسر زیادی دارد.

↙️هنوز این مملکت فرصت اینکه به این افراد برسد و اینها را یا آموزش بدهد و توجیه کند و یا اخراج کند، پیدا نکرده و الان اینها خیلی دارند ضربه میزنند. همین شخص در مصاحبه ای که با اعضای دائرة المعارف اسلامی شده است، گفته که ما قبل از آنکه مسلمان باشیم ایرانی هستیم و باید برای تحقیق مسائل ادبی عرب در قهوه خانه های پاریس و قاهره و آن جاها برویم و سیر علمی و ادبی بکنیم!.

⬅️ خب این آدم اصلاً مثل اینکه در محیط ما نیست! ولی فعلاً سر کار هست! و حتی سالهاست که در یک دائرةالمعارفی شغل مهمی هم دارد و رئیس یک قسمت و بخش مخصوصی است.

🔴 بنده به مناسبت عرض میکنم بلکه این صدا و این ندای عاجزانه به اهلش و به مسؤولین برسد تا فکری به حال نوجوانان و جوانان و دختران و پسرانِ ما بکنند. همه اش صحبت از نسل جوان که میکنند، باید به این چیزها هم توجه بکنند. نسل جوان را ما - با القاب خوشایندی که آنها خوششان بیاید و پیوسته از کمالات و وفا و صفای آنها بیان کنیم- به سقوط نکشانیم!. دستی دستی نمیشود در اثر پخش یک مطالبی به نام فرهنگ آزاد و ترجمه های آزاد نسل را فاسد کرد.


 



بله بعد که بنده یک قدری به جوانی رسیدم خداوند متعال در اثر دعای مادر یا مرحوم پدرم بود، ما را آشنا کرد با یک مقام علمی بسیار وارسته و دلسوزی به نام مرحوم آقای آشیخ عباس طهرانی که در آن طرف پایین شهر قم مسجد و منزل داشت. ایشان مثل اینکه در پی صید افراد بود. یک موجود روحانی ای بود که مثلاً میگفت: من تو را در یک نقطه خارج از قم با یکی دو نفر دیدم و همان موقع دعا کردم و دلسوز شدم که نکند با افراد نامناسب برخورد کند! تا حالا قسمتت مثلاً شده و آمدی پیش من. اینطور حالت دست کشیدن به سر ایتام آل محمد علیهم السلام داشتند و این حالت در کمتر روحانی ای پیدا میشود که در فکر صید باشد و در فکر نجات باشد. بله اگر به صورت معمولی دعوت بشوند برای سخنرانی، برای نوشتن و اینگونه چیزها؛ میروند. ولی اینکه بروند یک گوشه ای کمین کنند یک بچه ای را نجات بدهند، یک یتیمی را سرپرست بشوند، این مخصوص بعضی از افراد خاص است.


⭐️مرحوم امام در شرح حدیث بیست و سوم اربعین بعد از آنکه درباره علم و شرایط علم و فرمایش امام صادق علیه السلام در تقسیم افرادی که دنبال علوم دینی هستند وارد میشوند؛ مشکلات را که بیان میکنند، میفرماید: « و بباید دانست که مشکلترین امور و سخت‏ترین چیزها دیندارى است در لباس اهل علم و زهد و تقوى، و حفظ قلب نمودن است در این طریقه. و از این جهت است که اگر کسى در این طبقه به وظایف خود عمل کند و با اخلاص نیّت وارد این مرحله شود و گلیم خود را از آب بیرون کشد و پس از اصلاح خود به اصلاح دیگران پردازد و نگهدارى از ایتام آل رسول نماید، چنین شخصى از زمره مقربین و سابقین به شمار آید. چنانچه حضرت صادق، علیه السلام، در خصوص چهار نفر حواریّین حضرت باقر، علیه السلام، چنین تعبیر فرمود. و در وسائل از رجال کشّى سند به أبی عبیدة الحذّاء رساند، قال: سمعت أبا عبداللّه، علیه السّلام، یقول: زرارة، و محمّد بن مسلم، و أبو بصیر، و برید، من الّذین قال اللّه تعالى: «وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ. أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ.» [ شرح چهل حدیث؛ صص 378-379]

🔴اینها کسانی اند که علوم اسلامی را تحمل کردند و قدر شناختند و به دیگران رساندند و بنابراین شأن و مقام معلم الهی که هم شأن انبیاست و در فرمایش امام گاهی ذکر شده به تدریس نیست، به تعلیم در کلاس نیست، بلکه به نجات دادن فرد و افراد است به هر طریق که ممکن باشد وگرنه به صرف تدریس یا تألیف یا سخنرانی، اینها ممکن است که کار حرفه ای باشد و نتیجه معنوی هم ندارد و آن شخصی هم که تدریس میکند ممکن است اصلاً مسلمان نباشد! این که احکامی هست از لحاظ معلم و شرافت او و حقوق او ترجیح دارد بر والدین، این مطلق نیست که هر کسی هر چیزی یاد داد، حرفه ای را به کسی آموخت، سوادآموزب را به کسی آموخت، این احکام از لحاظ شرافت شامل حال او نیز بشود. در حالیکه در فکر اینکه این سواد آموزی باید همراه با چه باشد تا این به سوی مطبوعات گمراه کننده از کلاس ما نرود و نتیجه گیری اش سبب گمراهی اش نشود.
🔴این است که شرایط در این امور باید لحاظ بشود و لذا میفرماید: مشکل ترین کارها تهیه مثلاً یک طلبه است، یک دانشجوی راستین است!. در حالی که اینجور افراد در اجتماع، در سیاست، در اقتصاد به درد پستهای کلیدی میخورند و اینها خیلی هم کم هستند. خب حالا باید دید اجتماع ما بعد از اینکه بحمدالله از جنگ و خون ریزی ها و شکستها و فتح ها بیرون آمد، برای این موضوع چه فکری کرده که این مشکلترین کارها را به دست کی و چه اجتماعی از دانایان طلاب و اهل علم و فرهیختگان و فرزانگان و مجربان علم و عمل یک چنین تاسیسی بکند. این تاسیس اگر نباشد ما به زودی از دست میرویم! چون آن فداکاری هایی که پیش آمد و باعث نجات مملکت شد هر چه بود بالاخره یا از ایمان خود امام بود که به افراد ریزش و تراوش کرده بود یا آنها هم اهل ایمان به هر صورت شده بودند؛ خدا آنها را متخلق کرده بود. اما فعلاً این مسائل الان کساد شده! هر چه قدر رو به سردی و کساد برود؛ مملکت رو به ضعف میرود!. مثل اینکه کشتی دارد رو به گل نشستن فرو میرود، مگر اینکه به دادش برسند...
این بود که ما با برخورد با یک چنین بزرگواری که جذب به محضرش شدیم این چند نفری که بودیم از قسمت بالای بازار و سمت صحن مقدس قم، باید برای نماز میرفتیم آن اواخر شهر یا نزدیک به اواخر شهر در مسجدی که ایشان داشت.

 حالا چرا ایشان با این فضل و کمال که یکی از شاگردان خوب و مقرب مرحوم حاج شیخ عبدالکریم  حائری بود اینجا رفته بود؛ این هم خودش یک خاطره خوبیست که بد نیست عرض بکنم.


📍 ایشان میگفتند: در زمان رضاخان به قدری فشار بر حاج شیخ عبدالکریم و حوزه نو پا وارد شد که مسائل مادی ما خیلی ضعف شدیدی پیدا کرد.

 میگفت: منزلی ما داشتیم - جنب منزل خود حاج شیخ بودیم- که اجاره اش ماهی ٦٠ ریال بود ولی دیدم که قدرت پرداخت این اجاره برای ما نیست. این بود که مجبور شدم بروم خیلی دور از این مرکز و با ماهی ٢٠ ریال یک منزلی اجاره کنم. این بود که ایشان به آنجا رفته بود.

 بعد حالا با همین ٢٠ ریال و مخارج بسیار ضعیفی که برای خودش قرار داده بود، میگفت که درمانده شده بودم.

 یک روز آمدم در گذر عشق علی - یعنی محله ای که نزدیک به منزل آیت الله بروجردی و آیت الله گلپایگانی هست که همیشه یک نانوایی در آنجا کار میکند-.
 گفت: آمدم آنجا برای اینکه نان بگیرم و بودجه نداشتم! به خاطر اینکه ممکن است دوستب رد بشود و از او دستی قرض بگیرم، چند تا نان گرفتم و آنجا روی تخته گذاشتم برای سرد شدن، اما منتظر آشنا بودم. میگفت که کسی نرسید ما هم نان را جمع کردیم وقتی روی ترازو گذاشتم و گفتم: پولش باشد؛ زانوهایم از گیرایی رفته بود!
 چون تا آن وقت آنطور فشار به ما نیامده بود.

🔴 در همین مشکلات، میگفت: یکی از روحانیون فریفته دستگاه رضاخانی - که نامش را هم برد و ما هم میشناختیم اش- آمد منزل ما و گفت که دستگاه اوقاف رضاخان پنج مجتهد لازم دارد! با حقوق وزیر وقت و من به خاطر رسیدگی، یکی اش را شما قرار دادم.
 خب اینجا از طرفی اینگونه فشار و آنجور پایین تر از فقر و پایین تر از صفر و از این طرف هم این گشایش! گویا این یک امتحان الهی برای ما بود. این بود از طرفی هم تقیه بود و نمیتوانستیم بگوییم که خودت چرا رفتی و ما را چرا میخواهی ببری؟! و از این حرفها بزنیم زیرا خطرناک بود. این بود که گفتم: آیا من اگر بخواهم قبول کنم نباید از حاج شیخ اجازه بگیرم؟! بعد از چند سال حق و حقوق و استادی؟!
با یک لسان خیلی سست و بی اعتنایی گفت که دیگر حاج شیخی توی کار نیست که تو این فکر را میکنی!.

 گفتم: نه! من انصاف و مروت نمیدانم که من یک مرتبه جا خالی کنم از حوزه و بعد ایشان سراغ بگیرد، و به ایشان بگویند: فلانی رفت مثلاً! و ایشان بگوید: خب اگر رفت چرا خداحافظی نکرد؟!
با این عذر میگفت ما شانه مان را از این کار خالی کردیم.

📍 خب پس این باعث شده بود که ایشان آنجا برود ولی همان آنجا بودنشان برای بعضی ها گشایش شده بود. یک محفل خوبی داشت. منبر خوبی داشت و بنده که نوجوان یا جوانی بودم و دو سه تا رفیق هم داشتم که دو نفرشان برادران مرحوم حاج انصاری واعظ بودند - که هنوز لباس معمولی داشتند نه لباس روحانیت-؛ آقای حاج شیخ احمد آقا و حاج شیخ محمود آقا که آن حاج شیخ احمد آقا در اثر فتنه صدام مفقود شده و خبری ازش نیست ولی آن آقای حاج شیخ محمود آمدند در تهران و در ناصر خسرو مسجدی ساختند و اخیراً هم فوت کردند که فرزندشان آنجا هستند.
 یک آقای شیخ زاده هم بود که با هم، هم مباحثه بودیم که او هم در قم فوت کرده. دو سه نفر اینجوری بودیم. یک نفر هم دندان سازی بود به نام آسید یحیی غفوری که شاید الآن هم در قم باشد و حتماً پیر مرد شده. با اینها شروع کردیم درس خواندن.

 حالا چه درسی؟ اول امثله را برای ما آن آقا شروع کرد! در حالی که درسهای سطوح بالا باید میداد ولی خودش امثله را برای ما شروع کرد. چون میدانست ما روزها کمتر درس خوان هستیم شبها که میرفتیم از ما پس میگرفت که دیشب چی گفتیم. با این روش ما را به راه انداخت.

◀️ یک وقت آقای سید یحیی غفوری گفت: یک خوابی دیدم. دیدم: این ما چند نفری که داریم این درس ابتدایی را میخوانیم، آمدیم نزد یک استخری که داخلش آب بود. رفقای من لخت شدند و پریدند برای شنا توی آب ولی من این کار را نکردم.

تعبیر خوابش هم این بود که ایشان همان کسب و کارش را ول نکرد ولی ما بعداً طلبه شدیم. هم ما و هم آن آقای شیخ زاده و هم آن دو نفر آقایان اخوان انصاری....

بعداً دیگر در محضر ایشان بودیم و کم کم درسهای دیگر میخواندیم تا اینکه یک مقداری بالاتر آمدیم در حوزه و مدرسه و مشغول سطح بالاتری از ادبیات شدیم؛ یادم هست که با آقای شیخ زاده پیش آیت الله مشکینی مغنی می خواندیم. حالا چقدر طول کشید را هیچ الان در خاطر ندارم.

سیوطی هم نزد آشیخ ابوالقاسم نحوی بود -که در مدرسه معروف بودند به نحوی- یک قدری در خدمت او بودیم و بعد که به فقه و اصول رسید.

◀️ از مدرسین بسیار عالی آن موقع آقای حاج شیخ عبدالجواد اصفهانی بود که با حاج آقا اشرفی در مدرسه فیضیه هم حجره بودند؛ از صحن که وارد بشویم، از پله های داخل صحن، نقطه مقابل یک حجره ای داشتند.

🔵آن وقت از کسانی که با ما در آن دوره شرکت داشت ولی بحمدالله از ما خیلی علوِ درجاتی پیدا کرد و ردّ شدند؛ آقای حاج سید محمد حسین طهرانی بود که نویسنده یک مقداری از این کتابهای امام شناسی و معاد شناسی و این کتابها هستند که اخیراً در مشهد چند سالی هست که فوت کرده اند.
 پدر آقای سید محمد حسین، اینجا در خیابان سعدی در مسجد معتبری امام جماعت بود. مرد ملا و پیرمرد محترمی بود. ایشان را در تهران گذاشته بود در دبیرستان حرفه ای آلمانها که صنعت می آموختند.
ایشان میگفت ما امتحان مان به این بود که یک موتور باید بسازیم و ما ساختیم و نمره ما در تمام ایران در کلاس دوازده آن وقت اول شد. با اینجور هوش و استعداد آمد قم و در آن درسهایی که ما بودیم شرکت می کرد.
 

⚪️ما یک باجناق داشتیم که داماد بزرگ همین آقای حاج شیخ عباس طهرانی بود، به نام حاج میرزا علی آقای سعیدیان که در پنجعلی قم یک منزل داشت و سه روز در ایام عرفه را روضه خوانی داشت. از کسانی که آنجا می آمدند گاهی مرحوم شهید مطهری بود، دیگران هم بودند و حتی مرحوم آقای طباطبایی هم با معرفی بنده آمدند - حالا نمیدانم هر سه روز آمدند یا یک روز-.

 مطالب آشیخ عباس طهرانی هم خیلی جالب بود. چون در آن عصر مربوط به روحانیت بود که اصلاً ماهیت روحانیت را توضیح میداد و شرایطش و وظایف یک روحانی. در هر حال وقتی که آقای سید محمدحسین طهرانی آن سه روز را گوش کرد به مطالب ایشان؛ به بنده گفت که من تمام افکارم تا آخر عمرم عوض شد! و خلاصه دیگر شخص قبلی نیستم.


 🔴برای اجتماع فعلی ما هم یک چنین سخنانی خیلی لازم است مخصوصاً برای تحول ارباب مسؤولیت های فرهنگی که چند تا استاد در حد فداکاری شهید چمران ما لازم داریم که این فداکاری و تلاش و جهاد را در فرهنگ انجام بدهند و یک نوچه هایی پرورش بدهند که آنها مملکت را اصلاح کنند و از این طوفان نجات بدهند. این وظیفه ایست که الان باید انجام بگیرد.

[ لزوم تاسیس تشکیلاتی برای سازندگی مسلمان واقعی]👇

📍 ... حتما آیات، حجج، بزرگان حوزه و بزرگان روحانیت باید با اتفاق کلمه یک تأسیس سازندگی نسبت به افرادی که تمام عمرشان در یک یا دو سخنرانی تعویض فکری بشود، پیدا کنند. اینها هستند که میتوانند مملکت را نگه داری کنند وگرنه افراد خوب و پاک و خالص به تنهایی چنین قدرتی ندارند. یک مسائلی در خارج کشور به گوششان میرسد یا به اطلاعشان میرسانند و میترسند!.

🔴[ شرایط مسئولین و خصوصیات مرحوم امام]👇

📍معمول این است که وقتی شرایط یک وکیل خوب، وزیر خوب و معاون خوب را بیان میکنند، میگویند که آدمهای سالمی باشند، شجاع باشند و دیگر بالاتر نمیروند! در حالی که مرحوم امام آن صفاتی که الان گفته نمیشود، بیشتر به دردشان خورد؛ مانند تزهد واقعی. مانند توکل واقعی، که یک صحبت میکردند که همه عقلا متحیر میماندند. همه سیاسیون متحیر میماندند و میگفتند که این چه جور فکریست؟! ما که جایز نمیدانیم! ما که حرام میدانیم! ما که خیانت میدانیم! ممکن بود اینجور فکر کنند. اما ایشان با تکیه بر آن صفات ایمانیِ خالصش بود که هراسی نداشت.


🔴[ خصوصیات و وظائف یک وزیر مسلمان]👇

📍بنابراین یک وزیر باید هراسی نداشته باشد از اینکه او را مثلاً ارتجاعی بنامند یا اینکه او را مسخره کنند بلکه باید ببیند که واقعیت اسلام و حفظ عقاید و ایمان به چه چیزی میشود و آنها را احیا کند.


[ تذکر دلسوزانه مرحوم مظفر]

📍...بنده در اینجا یک مسئله ای را که لازم است ذکر کنم ولی شاید طولانی میشود؛ بگذاریم برای جلسه دیگه یا بگم؟
مصاحبه کننده: خواهش میکنم، بفرمایید.
حضرت آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی: بله. مرحوم آیت الله مظفر؛ صاحب المنطق در اوایل کتابش به مناسبت علم و تقسیم علم به تصور و تصدیق و تقسیم علم حصولی به بدیهی و نظری، مشکلاتی که از برای علم بدیهی پیدا میشود را ذکر کرده و در باب برهان هم اشاره کرده که این مطالبی که من تذکر میدهم در جای دیگر یافت نمیشود!


[ اهمیت بسیار بالای بدیهیات و لزوم محافظت از آنها]

⬅️ پس بنابراین لازم است که هم مسؤولین حوزه ها و هم مسؤولین دانشگاه ها که ان شاءالله دلسوزند، به این مطلب بسیار دقیق توجه کنند. آن مسئله چیست؟ این است که ما آفاتی را که علم بدیهی را در خطر قرار میدهد را به دست بیاوریم. چون انسانیت بر اساس همان بدیهیات است. این بدیهیات زیر بنای علوم ماست!، زیر بنای دین ماست!، زیر بنای عقل ماست! زیر بنای همه چیز ماست!.


[ خطر شبهات و لزوم جلوگیری از پخش آنها در جامعه]

🔴میفرمایند که گرچه بدیهیات مسبوق به علم دیگری نیست - مثل نظریات که تکیه کند بر مسائل دیگری- لکن خطرهایی متوجه آنها هست که آنها را باید دانست و جلوگیری کرد. مثلاً شبهه. اگر پراکندگی شبهه در اذهان آزاد باشد آن بدیهیات دیگر رسوب نمیکند. دیگر مغز بندی در ذهن بچه نمیکند. یک طوری بالا میاید که پایبند به هیچی نیست! برای دیگران بدیهی است ولی برای این از نظری هم بالاتر است! برایش این مطالب حل نمیشود وگرنه انبیاء علیهم السلام فرموده اند: « قالت رسلهم أ فی الله شک فاطر السماوات والأرض» (ابراهیم علیه السلام:10)  خب، اما اگر یک بچه ای از زیر دست یک پدر یا مادر یا مربی یا معلم یا کلاسی بیرون آمد که در بدیهیات هم تمسخر طعن بود!، لبخند بود!، آنها را خرافات به نظر این آورده بودند! او هیچ وقت معنای این آیه را نمیفهمد. و شاید هم الان در اثر همین باز بودن گوش ها به این مطالبی که از داخل و خارج پخش میشود و بسته نبودن چشم ها از مطالب ضد بدیهی،  بسیار این وجدان و فطرت انسانیت انسان در خطر قرار میگیرد.


[ وظیفه ارگان های فرهنگی مذهبی در حفظ بدیهیات]

📍📍📍 این است که بنده - از وقتی که این موضوع را از ایشان دیدم که میگوید: این مطلب در جای دیگر پیدا نمیشود- بسیار بسیار اصرار دارم باید حتماً وزارت ارشاد ما، وزارت علوم ما، وزارتهایی که مربوط به فرهنگ و آموزش و پرورش هست و حوزه ها و روحانیت و ارباب مساجد و سخن و تألیف و تعلیم، به حفظ بدیهیات بپردازند و جلوگیری از پخش آن چیزهایی که بدیهیات را خدشه دار و یک موجودات سر در گمِ متحیرِ بالذاتی! تربیت میکند که اینها هیچ چیزی سرشان نشود! و هیچ چیزی نفهمند!؛ در اثر اینکه اصلاً باوری ندارند و باورهایی که باید از کودکی در اینها جا بگیرد، دچار خدشه شده است.


[ شرائط تعلیم و تعلم مفید]

⚡️ پس خلاصه عرض این است که تعلیم و تعلم خوب وقتی مفید است که زیانی به باورهای کودک نخورده باشد؛ باورهای بدیهی. و باورهای بدیهی هم مثل خود یک طفل نگهداری میخواهد، حفظ میخواهد، باید در زیر پرچم محافظت اولیاء فرهنگی و مرزداران فرهنگی قرار بگیرد تا اینها سالم برسند به این جایی که قدرت تفکر و برهان درونشان پیدا بشود. امیدوارم که ان شاءلله این عرایض نتیجه ای بدهد.


📅 زندگینامه؛ قسمت نهم👇


✖️[ دوران سخت یتیمی و مهاجرت به کرمانشاه]✖️


❓مصاحبه کننده: لطفاً بفرمایید در آن اوضاع معیشت شما به چه شکلی بود؟


📌حضرت آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی: بله. عرض کردم که من رسیدگی به یتیم را توصیه میکنم.
بنده و مادرم - از هفت هشت سالگی که یتیم شدم- با یک خواهری که داشتیم، سه نفر بودیم. عموی ما از تهران در هر شبانه روز دو ریال برایمان حواله میکرد، که ما با همان زندگی میکردیم و مدرسه میرفتیم کرایه خانه میدادیم و مخارج دیگر.
این است که میگویم در فشار بودیم... تا اینکه رفتیم در همان خانه مادرمان کرمانشاه.


🌹[ لزوم سرپرستی و دلسوزی برای ایتام]


📎 آنجا به سن مدرسه رسیدیم؛ ولی مدارس فاسد بود و فسادهای گوناگونی داشت. فرض کنید بنده که آنجا به عنوان یک فرد باهوش شناخته شده بودم یا مثلاً کسی که میتواند خوب صحبت کند؛ معلم یا مدیر، دستوراتی به من میدادند.
مثلاً در شب تولد رضا خان یا سوم اسفند یا اینجور اعیادی که آن وقت برای خودشان داشتند به ما می گفتند که باید نمایشی را تمرین کنید، و با یک کودک دیگر ما را در سالنی در برابر جمعیت می آوردند که با هم مناظره و صحبت کنیم و نقش شاهنشاه را بازی کنیم!

📝که اگر من یتیم نبودم و در خانواده پدر بودم، هیچ وقت به اینگونه مراکز تعلیم و تربیت کشیده نمیشدم.
بی سرپرست بودم که اینطور شده بود.

🙏ولذا از خدا میخواهیم که اولاً هیچ بچه ای را یتیم نکند. بعد هم یتیمها را به دست دلسوزهای مسلمان و مؤمن نجات بدهد.


.....
📍[ مشکلات دوران یتیمی]



❔مصاحبه کننده: از وقایع تلخ دوران یتیمی چه خاطره خاصی را در نظر دارید؟

🔗حضرت آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی:

➖در کرمانشاه معمول این بود که کردها دوغ هایی که کره هایش را گرفته بودند همراه کره هایی که داخل مشک بود را روی الاغ میگذاشتند و در کوچه ها صدا میکردند و میفروختند.

✖️ما هم که کودک بودیم و پدر نداشتیم؛ اگر پولی بود میرفتیم و به آنها میدادیم و دوغ میخوردیم.

💉اما چون زیاد خوردن دوغ با مزاج من نمیساخت در نتیجه مبتلا به یک بیماری عصبی سختی شدم؛ شبها در خواب حالت صرع به من دست میداد و من می افتادم و دست و پا میزدم و به مرز جان دادن میرسیدم.

💊این بود که مادرم مرا پیش طبیبی که در شهرداری مستقر بود برد. او هم یک نسخه ای داد که باید قرص هایی را نیمه کرده و هر شب میخوردم. هر شبی که آن را نمیخوردم به همان حال مبتلا میشدم که برای من مثل جان کندن بود! انگار کسی گلوی مرا فشار میدهد و میخواهد نفس مرا قطع کند، دست و پا میزدم و به خاطر مراعات نکردن یک چیز کوچک به این حال می افتادم.

😔اینها خاطرات تلخی است که هنوز هم اثرات آن در من باقی مانده است.

[ خاطره ای از تشرف به کربلا]


❓مصاحبه کننده: نحوه تربیت والده مکرمتان به چه صورتی بود؟

🔗حضرت آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی: مادر ما از جمله خانمهای علاقه مند به ائمه اطهار خصوصا سیدالشهدا علیهم السلام بود.

🏠در کرمانشاه یک منزل محقری بود که سه دانگ آن برای مادر ما بود. در اواخر عمرشان که من تازه طلبه شده بودم و درس میخواندم، به من گفتند میخواهم به کربلا مشرف شوم؛ چون من درآمدی نداشتم ایشان تصمیم گرفتند منزلشان را بفروشند تا با پولش به کربلا برویم.

🚩آن وقتها رفتن به کربلا قاچاقی بود؛ یعنی باید یک راه بلد را پیدا میکردیم و از راه کوهها از شهر خارج میشدیم و همینطور میرفتیم تا وارد عراق بشویم.

☔️فصلی که این کار را کردیم، فصل بارندگی بود و رودخانه های بین راه طغیان کرده بودند و عبور از آنها مشکل بود. همراه من چهار نفر خانم بودند که یکی از آنها مادرم بود، دیگری عمه ام، و دیگری زن برادرم بود.

و یکی هم مادر آقای معادیخواه - که از فضلای قم است و من عموی مادری ایشان هستم - بود. من هم یک جوان بی تجربه و تنها مرد این جمع بودم.

🐎 قاطرهایی را کرایه کردیم و راه افتادیم، هر یک از خانمها سوار یک قاطر شده بودند. هر وقت به آب میرسیدیم مصیبت این بود که چگونه از آن رد شویم.
یادم هست صبحگاهی که وارد خاک عراق شدیم باید از شط بزرگی عبور میکردیم. در بین شطّ یکی از خانم ها (مادر آقای معادیخواه) با وسایلش وسط آب گیرافتاد! ما همه رد شده بودیم و میترسیدیم که هوا روشن بشود و مامورین عراقی بیایند و ما را بگیرند.

🔴به قدری به ما فشار آمد و به قدری ترس و وحشت داشتیم که می خواستیم برویم. گفتیم: بایستیم که چه کنیم؟! فایده ای ندارد. گیر می افتیم! آن زن هم همینطور وسط آب مانده بود. تا اینکه خدا یکی از این کردها را منقلب کرد و خودش را به آب زد به طوری که تا گلویش در آب بود و رفت افسار قاطر را گرفت و آن خانم را آورد...

[ قبل از طلبگی و آشنایی با مرحوم حاج شیخ عباس طهرانی]


❔مصاحبه کننده: لطفا بفرمایید از چه سنی شرح امثله را با آقای طهرانی شروع کردید و آن جاذبه برایتان به وجود آمد؟
🔗آیت الله خسروشاهی: فکر می کنم بعد از بیست سالگی بود.

❓مصاحبه کننده: تا آن موقع مشغول تحصیلات دیگری بودید؟
📎آیت الله خسروشاهی: نه، مشغول کسب و کار بودم.

📌[ خصوصیات مرحوم حاج شیخ عباس طهرانی]

❔مصاحبه کننده: از زمانی که شروع به تحصیل کردید آیا بیشترین انگیزه جذب، آن بزرگوار بود؟

📝آیت الله خسروشاهی: بله. واقعاً ایشان به گونه ای بودند که با نشست و برخاست با ایشان انسان از امور دنیایی خود به خود کنده میشد! یعنی به قدری اشتهای این رشته در من ایجاد شد که مدارکی مثل مدرک ماشین نویسی یا مدرک کلاس ابتدایی را پاره کردم! و دور ریختم تا پله های پشت سرم را خراب کرده باشم و دیگر بازگشتی نداشته باشم!


📌[ علت جذب افراد به مرحوم حاج شیخ عباس طهرانی]

❓مصاحبه کننده: شیوه ای که مرحوم طهرانی برای جذب به کار میبردند چه بود؟ به خصوص شیوه ای که برای الان هم مؤثر باشد.

✅آیت الله خسروشاهی: معرفت خدا داشت. معرفت ائمه صلوات الله علیهم اجمعین داشت. وقتی در منزلشان - با اینکه دور بود- منبر میرفتند، دیده میشد بعضی از علمایی که از دور و نزدیک خبری از ایشان داشتند، می آمدند پای منبر ایشان مینشستند و استفاده نی کردند.

💠 همانطور که عرض کردم آقای سید محمد حسین طهرانی که جوانی با تحصیلات جدید بود، وقتی سه روز، بیانات ایشان درباره واقعیت روحانیت و تکالیف روحانی را شنید؛ گفت: تمام افکار من زیر و رو شد...


 برنامه دوران تحصیل]

✏️حضرت آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی: بنده چون منزلمان پایین قم بود و رفت و آمد آن موقع آسان نبود، صبح ها که می رفتم، دیگر تا شب بر نمیگشتم و همان جا ناهار خورده یا نخورده یک طوری سر میکردم. خلاصه تا عصر میماندم و شب به منزل برمی گشتم . حجره هم نداشتم.


👥 [ فعالیت در گروه تالیف جامع احادیث ]

📝 یکی از هم مباحثه ای های مان آقای شیخ زاده بود که اخیراً با هم در جمع اوری مدارک وسائل شرکت کردیم
اقای بروجردی بنا گذاشته بود که  مدارک وسائل الشیعة را از کتابها و ... در بیاورند با ذکر صفحه و کتاب و غیره و جمع آوری کنند.
میفرمودند: در وسائل این تقطیعاتی که شده در اخبار، مدام انسان را به این طرف و این باب میبرد.

📖 مثلاً در اینجا میگوید که گذشت در فلان جا. در جای دیگر میگوید که: در فلان جا می آید. و این بود که میخواستند در مورد اینها چاره جویی کنند. میفرمودند که: کتاب وافی خوب است ولی آن هم درباره اسناد تلخیصاتی کرده است. خلاصه دسته ای را مشغول کردند که آیت الله آشیخ علی پناه جزء آنها بودند. مرحوم آقای ربانی شیرازی وچند نفر دیگر بودند که آقای شیخ زاده هم رفتند و بعداً مرا دعوت کردند و ما هم دیگر کوچکترین آنها بودیم.

🗻 تابستان که میشد مرحوم آیت الله بروجردی از قم خارج میشدند و به وِشنَوِه میرفتند که از کوهستانهای قم است. آنجا ما هم خدمت ایشان میرفتیم و اتاق میگرفتیم و خانواده را هم میبردیم و در ضمن مشغول بحث بودیم. آن وقت باید مقابله میکردیم مثلاً یک حدیثی که در وسائل مقداری اش یا خودش وارد شده، اینها را از کتابها پیدا کنیم و بعد مقابله کنیم و غلط گیری کنیم و بنویسیم. با همدیگر کار میکردیم و یک مقداری که حالا نمیدانم چند سالی شد در تابستانها به این امور مشغول بودیم که هیچ حافظه ام دیگر کمک نمیکند.