ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

هدايت به بالاي

مناسبت ها :: دوستداران آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی(سیدالعلماء)

دوستداران آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی(سیدالعلماء)

این وبلاگ متعلق به جمعی از دوستداران آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی است که با هدف نشر معارف الهی راه اندازی شده و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع شرعا جایز نیست.

دوستداران آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی(سیدالعلماء)

این وبلاگ متعلق به جمعی از دوستداران آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی است که با هدف نشر معارف الهی راه اندازی شده و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع شرعا جایز نیست.

دوستداران آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی(سیدالعلماء)

ایشان شاگرد بزرگانی چون شیخ عباس تهرانی، علامه طباطبایی و امام خمینی رحمهم الله بودند.
امام در نامه ای از ایشان به "سیدالعلما" تعبیرکردند.
ایشان در طول عمر پر برکت خود ، تمام وجود خود را ، خالصانه و خاضعانه برای پیشبرد اسلام در طبق اخلاص نهادند و بی دریغ جهت نفوذ معنویت در جامعه و خصوصا در قلوب جوانان تلاش کردند.
آیت الله خسروشاهی در تاریخ دوم بهمن سال 1395 شمسی و مصادف با 22 ربیع الثانی 1438 قمری بعد از اقامه ی فریضه ی صبح به دیار یار شتافت.

به کانال رسمی تلگرام آیت الله خسروشاهی بپیوندید:برای عضو شدن در کانال تلگرام بر روی علامت تلگرام در قسمت سمت چپ صفحه کلیک کنید
هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع شرعا جایز نیست

بایگانی

 

 هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع شرعا جایز نیست

 

 

مطالبی زیبا پیرامون دعای عرفه

مشهد مقدس 88.9.6 , 88.9.7

 

 

 

 

 

 

 

 

جلسات شهادت امام باقر علیه السلام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یکی از پیشامده های این روزها شهادت جناب مسلم است که ان شاء الله باید دوستان برای عزاداری بالخصوص آن بزرگوار فکری بکنند. چون اول شهید کربلا ایشان است و خیلی حق دارد به گردن مسلمان ها. خودش و خانواده اش را فدا کرد در راه اسلام.

                                                                                                     آیت الله خسروشاهی

 

 

 

متن جلسه شهادت امام باقر علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

این روزها، در دهه ی اول ماه شریف ذی الحجة در اسلام بسیار مورد توجه است و هر انسان مومنی خصوصاً اگر در صدد تحصیل علم باشد در این شبانه روزها می تواند بهره های بیشتری ببرد.

یکی از پیشامده های این روزها شهادت جناب مسلم است که ان شاء الله باید دوستان برای عزاداری بالخصوص آن بزرگوار فکری بکنند. چون اول شهید کربلا ایشان است و خیلی حق دارد به گردن مسلمان ها. خودش و خانواده اش را فدا کرد در راه اسلام.

و یکی دیگر از پیشامدهای این شبانه روزها شهادت امام پنجم علیه السلام حضرت باقرالعلوم است.

در این کتاب شریف اصول اعتقادات صفحه 8 از آن بزرگوار یک حدیث نقل می کند.

قال الباقر علیه السلام: «الکمال کل الکمال التفقه فی الدین و الصبر علی النائبة و تقدیر المعیشة»

کمال کامل در بصیرت دینی است و پایداری و استقامت در مشکلات زندگی و طراحی کردن برای مخارج روزمره و زندگی. مخصوصا این آخرینش (امور زندگی) خیلی برای دانشجو وطلبه مهم است. برای این که خیلی وقت ها اتفاق افتاده که همین نبودن یک تقدیر و طرحی در زندگی برای طلبه باعث شده که از تحصیلات محروم شود، نتواند ادامه دهد. خصوصا وقتی که ازدواج کند و دارای خانواده شود که دیگر مشکلاتش زیاد می شود و ناچار می شود که تحصیلات را تعطیل کند.

و واقعاً این سه جمله ای که از آن حضرت نقل شده سه الماس و سه فوق الماس، جواهرات و فوق جواهرات است. که مثل انگشتری باید شما جوان ها و عزیزان در دست داشته باشید. و اگر ان شاء الله با خط خوب این را بنویسید و در حجره هایتان بزنید خیلی جای دارد. که آدم از خواب که بیدار می شود چشمش به این فرمایش بیفتد.

«الکمال کل الکمال التفقه فی الدین و الصبر علی النائبة و تقدیر المعیشة»

در فقه اسلام انسان وقتی به تکلیف رسید وارد یک جهان خارج از کودکی می شود و همانطوری که در گاهواره زندگی داشت، در قنداق جا داشت، یک دوره ی مختصری از زندگیش، و هیچوقت دیگر به آنجا باز نگشت و هیچوقت دیگر هوس او را نکرد، انسان هم باید اینطور باشد.

متأسفانه تمدن روز و جهان برعکس است. یعنی اگر یک جوانی عمرش را به جوانی ها، بازیگری ها، انواع و اقسام ورزش ها، سیاحت ها، گردش های دور دنیا، به این چیزها مشغول شود بعد هم در یک سفری یا گرفتار سانحه ی هوایی یا دریایی بشود هیچ برایش تأسف نمی خورند می گویند این خوشبخت بود. برای این که فرض کنید دور دنیا را مثلا با یک قایقی طی کرد.

یا اخیراً بعضی از زن ها هم همینطور. نشان می دهند که مثلاٌ خیال دارد دور دنیا را با یک قایق موتوری مثلا بگردد. یا اگر کسی از این بالن ها ی هواگرد درست کند و با آن یک دور دنیا را بگردد، این «کل الکمال» روز قسمتش شده!

شما ببینید که سطح فهم و شعور و انسانیت چقدر پایین آمده که یک هنری که فرض کنید یک باز شکاری، یک کرکس، یک مُردار خوار بلد است [این ها هم بلدند] الآن یک گروهی از این کرکس ها که مردار خوار هستند، یعنی از چند کیلومتر یک الاغ مرده باشد بویش را می فهمند و می روند و بر سر آن دعوا می کنند و تکه پاره اش می کنند و می خورند. این ها هنر این را هم دارند که اگر بنا باشد دور دنیا را بگردند مثلا در عرض دو سه روز چنین کاری بکنند. ما اصلاً برای این ها به قدر یک مگس هم هویت قائل نیستیم. هیچ اهمیت نمی دهیم. الآن نسلشان هم ور بیفتد برای ما مسأله نیست.

بشر را الآن در همین وضع دارند وارد می کنند. اما پیامبران و هادیان و رهبران آسمانی ما از بیش از هزار سال پیش به ما گوشزد کرده اند؛ گفته اند نکند غافل شوید به واسطه ی زرق و برق ها و این مسائل و این تبلیغات و... عوضی بشود برای شما جهان آفرینش و خلقت و جوانی و عمر. چون این ها به زودی از دست شما می رود. هیچ چیزش نمی ماند.

تمام این عروسی هایی که الآن در تهران دارد می شود شاید بیشتر از آن ها هم دارد جنازه رو به بهشت زهرا می رود. این ها را ملتفت باشید. بفهمید. دنیا جایگاهی نیست. آن موقعی که ما در قنداق بودیم و در گاهواره و پدر و مادر زحمت ما را می کشیدند، مادر از جان خودش، از هستی خودش به ما شیر می داد، روی زانو ما را بزرگ می کرد، پدر می رفت کشاورزی، زحمت، حمالی، باربری، هر جوری شده یک لقمه نان می آورد تا ما را بزرگ کردند آیا هیچ شده که هوس بکنیم بگوییم می خواهیم یک هفته هم برویم دوباره در گاهواره و قنداق زندگی کنیم؟ اصلاً یادمان هم نیست که یک چنین چیزی بوده.

دنیا به زودی به این صورت در می آید. آدم آن موقعی که خوابیده در بستر مرگ یا بواسطه ی بیماری یا تصادف یا هرچی، آخرش پنجاه سال، صدسال عمر. این ها به زودی تمام می شود. آن وقت دیگر این دوره می شود مثل همان قنداقی. هیچ قابل اعتنا نیست.

آن وقت فرموده اند: دلسوزها، علما و انبیا و اولیا که در رأس آن ها قرار دارند فرموده اند: «الکمال کل الکمال التفقه فی الدین» بشر! به خود بیایید. تفقه یعنی ژرف نگری در مسائل دینیتان. که ببینیم چه کاره ایم؟ چه جوری وجود پیدا کرده ایم؟ چه خواهیم شد؟ به کجا خواهیم رسید؟ این چها روز عمر را در چه مصرفی صرف خواهیم کرد؟ این است مسأله.

آن وقت یک چنین بزرگواری در این ایام شهید شده به دست ظلم و جور و کینه. معلوم می شود دنیا آنقدر پست و بی اهمیت است که اگر یک دلسوزی هم درونش پیدا شود بخواهد از راه عقل و دانش و فهم و شعور بتواند به داد بشر برسد نمی گذارند. جلویش را می گیرند. الآن هم همینطور است. الآن اگر دسترسی پیدا کنند خارجی ها به ما اول دفعه همه ی دانشمندان دلسوز دینی ما را اعدام می کنند. می گویند این ها الآن مانع این هستند که منافع ما جهانی شود. یعنی ما شکممان اینقدر وسیع شده که آمریکا و اروپا پُرَش نمی کند. باید همه ی دنیا را بخوریم. آن وقت هر کس که در برابر ما حرف بزند، مانع ماست و ما باید او را از بین ببریمش.

بنابراین فرمایش امامی که در همین چند روزه شهید شده و باید برای او ان شاء الله اقامه ی عزا شود این سه جمله را فرموده: «الکمال کل الکمال التفقه فی الدین...»

«و الصبر علی النائبة» یعنی وقتی که هر جوانی بخواهد یک هویتی پیدا کند، می گوید مثلا من می خواهم خلبان شوم. خب خلبانی چیست؟ خلبانی این آزمایش های مشکل و تمرین های مشکل، پرواز های خطرناک با چتر نجات هایی که گاهی در شب گاهی در دریای خزر و خلیج فارس و پایین آمدن نیمه شب در اینجاها، اینطور چیزهاست. اما همه ی این ها را هیچکس درد بی درمان نمی داند. می گوید این ها لازمش است، باید انجام دهد دیگر. می خواهد به جایی برسد.

فرمایش حضرت دنباله ی این است. می فرماید وقتی که خواستید شما ان شاء الله به «کل الکمال» که «تفقه» در دین است برسید حواستان هم باشد یک قدری صبر داشته باشید، فکر نکنید همه اش چشمتان به این باشد که فلانی فلان ساختمان را ساخته پس ما برویم یک رشته ای انتخاب کنیم که از آن رشته به زودی یک ساختمان به ما بدهند یا بسازیم یا بخریم و اینجور چیزها.

«التفقه فی الدین و الصبر علی النائبة» یعنی بر پیشامد، بر مشکلات پیروز شدن و استقامت کردن و به خود نیاوردن و کوچک دانستن هر مشکلی که پیش بیاید. این تحملات لازمه ی تفقه در دین و فهم و شعور و انسانیت است.

«و تقدیر المعیشة» باید زندگی را آدم رویش حساب کند. نوشته بود مرحوم آشیخ عباس رضوان الله علیه که یکی از افرادی که بچه هایش را که دو جوان بودند سپرده بود به یک آقایی که تعلیم دین بدهد و رفته بود مسافرت یا جهاد یا جایی که نبود، آن آقا گاهی احوالپرسی می کرد از این دو برادر که مثلاً وضع روز خانواده شان چطور است و این ها، یک روزی یک پولی درآورد گفت این را بده به مادرتان که کمک خرجیتان باشد. این ها رفتند و وقتی به مادر گفتند مادر فکر کرد. (حالا ببینید زن تفقه کرده چیست؟) گفت که شما پدرتان یک مغازه ای را که داشته اجاره داده مرتب یک پولی برای خرج شبانه روز برای ما می رسد ما هم داریم این را مصرف می کنیم. این پول حتماً الآن صرف یک چیز بیشتری برای شما می شود. یا میوه می شود یا مثلاً شیرینی جات می شود. شما فردا دیگر، هفته ی دیگر این را ندارید می بینید یک کمبودی دارید ناراحت می شوید. آن وقت من ناچارم به استاد پیغام بدهم بگویم آقا آن لطفی که مثلاً هفته ی پیش کردید باز هم تکرار کنید. و این برای ما خوب نیست. دوباره همان پول را داد به بچه ها گفت ببرید تقدیم استاد کنید.

برای چه؟ برای این که ما حساب دارد کارمان. ما فرض کنید اگر هفته ای ده تومان خرجمان است، یک معاش مختصری داریم، یک هفته که شد بیست تومان و آن بیست تومان هم این یک هفته وضع ما را بهتر کرد، هفته ی بعدش چه می شود؟ هفته ی بعدش ما می بینیم که باز کم شده از ما، ناراحتی پیدا می کنیم. آن وقت مجبوریم پیغام بدهیم یا کاغذ بنویسیم و این خوب نیست دیگر برای یک خانواده ی محترم که نیازی به کسی نشان نداده اند، حالا نیاز پیدا کنند. دستی دستی آدم نباید خودش را نیازمند کند. این مادر فهمیده بود.

پس بنابراین «تقدیر المعیشة» یعنی همین. یعنی آدم یک جوری زندگی بکند که نیازی به این که از این صندوق قرض بکند و خودش را دچار این قسط پردازی ها و این ها بکند، یک ماشین خریده، دو میلیون هم گرانتر به او داده اند برای این که اقساطش را بیشتر باید بپردازد. حالا این چقدر به زحمت می افتد، چقدر باید برود این کلاس و آن کلاس، این خانه و آن خانه، تدریس کند، محرم، نامحرم، فلان. آخرش خوابش به هم بخورد، غذایش به هم بخورد. چرا؟ مثلا می خواهد یک کاری بکند.

همیشه انسان مشاور دینی داشته باشد، رفیق دینی خوب داشته باشد که قناعت کار باشد و نگاه به وضع او بکند بر انسان خوش بگذرد. بگوید ما وضعمان را با فلان خانواده که می سنجیم می بینیم که ما وضعمان بهتر از آن هاست. اینجوری خوب است. یا مثلا در یک جایی زندگی بکند که این صدای آمد و شد جنازه ها و این ها بعضی هایش به گوشش بخورد.

ما اتفاقا وضع جوری شده که سال و ماه که بگذرد یک جنازه نبینیم. یک صدای تشییع جنازه، لا إله إلا الله نشنویم. این ها خوب نیست.

این که گفته اند عیادت مریض بروید برای همین است دیگر. آدم می فهمد که چه نعمتی دارد. وقتی که دیدن مریض نرفته صدای لا إله إلا الله نشنیده، خب همیشه نگاه به کمبودهای خودش می کند. فلان چیز را نداریم، فلان چیز را می خواهیم و ... اما اگر یک مرتبه دید که یک جوانی مثل خودش را دارند می برند خاکش کنند. خب این می فهمد عجب! این تنفسی که الآن دارد قیمتش را باید بداند. یا اینکه فردی را جراحی کرده اند دارد ناله می کند خب آدم می بیند که الحمدلله سالم است. جراحی هم نشده. این نعمت را می بیند.

بنابراین نقشه ریزی از برای زندگی جزء سوم است. بنابراین امروز ما به این نتیجه رسیدیم که ان شاء الله موفق بشویم این دستور آسمانی حضرت باقر علیه السلام را بنویسیم با خطی درشت و در بالای سرمان، در منزلمان، در حجره مان، در فضای مدرسه و... بزنیم.

که این ها با همند. تفقه در دین که انسان فقاهت واقعی، قرآن فهمی، دین شناسی پیدا کند بدون صبر ممکن نیست. اگر بخواهد از اول با درآمد و پول و این چیزها کار بکند آن تفقه را پیدا نمی کند. بلکه باید یک پایه ی زندگیش را بر صبر و استقامت و تحمل قرار بدهد تا دیگر خاطرش جمع باشد. گرسنه ماندیم، همین است که هست. برهنه ماندیم، همین است که هست. ولی درس باید تعطیل نشود. مطالعه باید تعطیل نشود. اینجوری تصمیم گیری بکند.

و همان هم که دارد برایش نقشه ریزی بکند. بیخودی صرف نکند. آدم البته دلش می خواهد یک پولی که دارد مهمانی بکند، بیرون شهر یک گردشی بکند. نه، بر می گردد مجبور است از رفیقش قرض بکند یا سر ماه برود صندوق قرض الحسنه و اینجور چیزها. آن وقت از کار می ماند.

این است که این سه مسأله با هم است. «الکمال کل الکمال التفقه فی الدین و الصبر علی النائبة و تقدیر المعیشة»

من یادم است در قم خدمت یک آقایی درس می خواندیم. شاید شصت سال پیش باشد. رفیقمان گفت که آقایی که درسمان می گفته مثلا صبح رفته بچه اش را که فوت کرده بوده دفن کرده، حالا آمده سر درس. خب این یک چیز تازه ای نبوده به نظرش. که حالا مثلا بچه مان در خانه فوت کرده، مادرش گریه می کند و این ها، کارش را تعطیل بکند. بسیار خب فوت کرده، پیچیده اش در یک چیزی و کسی نبوده کمکش بکند، خودش هم بچه را بغل کرده آورده. آخر قم هم آن موقع بزرگ نبود پیاده هم می شد که آدم برود قبرستان و بچه را بدهد بشورند و دفن کنند و بعد بیاید سر درسش. اینجوری فکر می کردند. الآن همان آقا یکی از بزرگان قم حساب می شود.

و انسان نیاز به آرامش روانی دارد. که هیچ پیشامدی او را تکان ندهد، ناراحتش نکند، دستپاچه اش نکند، دغدغه آورش نکند، دلهره به او ندهد، بی خوابی به او ندهد. این ها همه با این فرمایش ها درست می شود. چون که کمال را در تفقه در دین فهمیده و دنبالش هم هست که این دین را بشناسد. اگر دین شناس شد هیچ پیشامدی انسان را زمین گیر نمی کند.

می فرمایند که: «اگر توجهی به آمارهای جهانی کنیم بیشترین بیماری های روانی و عصبی در جامعه هایی است که در آن ها از دین خبری نیست.» حتی شاید الآن در پر رونق ترین، پر زرق و برق ترین جامعه ها که امریکا باشد هر دقیقه ای چندتا خودکشی و اینجور چیزها پیدا شود. تا چه رسد هر ساعت. برای خاطر این که کسی نبوده که به این ها حالی کند که کمال در چیست. خب وقتی کمال در گردش و تفریح شد، امروز که تفریح به هم خورد دیگر این ذلیل عاجز می شود. زمین گیر می شود.

یک وقت می گوید خواندم در یک نوشته ای (البته قبل از انقلاب) که فلان جوان قرارش این بود که در فلان مجلس حاضر شود (مجلس رقص و این چیزها بود) خب طبعاً آدم باید لباسش هم مرتب باشد دیگر. اگر نداشت از رفیقش یک شلواری، کتی، چیزی قرض کند و... بعد این صبح که پاشد خواست راه بیفتد یادش افتاد که لباسش را اتو نکرده. خودش را کشت! دید الآن وقت نیست بنشیند اتو کند و به آن مجلس نمی رسد، خودش را کشت!

ارزش این انسان کمتر از یک گربه می شود. کمتر از یک سگ می شود. هیچ سگی برای خاطر استخوان خودش را نمی کشد! هیچ گربه ای برای خاطر این که گرسنه مانده خودش را نمی کشد. ولی انسان برای این که شلوارش اتو نشده. از ناچاری و از دستپاچگی و از ناراحتی که چرا من سر آن موعد حاضر نیستم. الآن مثلا درب سالن را می بندند دیگر ما برویم پشت در می مانیم...

این اگر هم بخواهد بیاید اگر ماشین داشته باشد حتما تصادف می کند. چون می خواهد در عرض پنج دقیقه خودش را به آنجا برساند. این ها پیچ در پیچ امور زندگی را به هم پیچانده اند، به صورت جهنم درآورده اند.

ولی اینجور نیست. اگر کسی در فکر کمال باشد ب غیر تفقه و فقه و دانش به چیز دیگری اعتنا ندارد. هرچه شد، شد. مهم نیست.

«تلاش و امید در پناه دین آنگاه که حوادث سخت و پیچیده در زندگی انسان رخ می دهد و همه ی درب ها را بر خود بسته می بیند در برابر مشکلات احساس ضعف و ناتوانی می کند تنها اعتقاد به مبدأ و معاد است که به یاری او شتافته و به او نیرو می دهد. و در این هنگام می فهمد که تنها نیست و تکیه گاهی بزرگ دارد.»

این «الکمال کل الکمال» این است که انسان دست و پا بزند، تلاش کند، مخصوصاً در اول کارش، اول تحصیلاتش، یک پشتیبان محکمی که هیچوقت رهایش نمی کند برای خودش پیدا کند. این همان تفقه درستش می کند. یعنی بررسی کامل و دقیق مسائل دینی.

که این مثلا فرض کنید ما اگر بنشینیم با ماشین حساب، حساب کنیم، چندهزار مرتبه الله اکبر به گوش ما رسیده. اما هیچکدامش تفقه نداشته. یعنی به آن مقداری که عقل ما می رسد فکر نکرده ایم. که اصلاً این الله اکبر چه می خواهد بگوید؟ چه پیامی برای ما دارد؟

اما روایت دارد از حضرت سید الشهدا علیه السلام که نشسته بودیم پهلوی پدر بزرگوارمان، مؤذن یعنی آن کسی که موقع ظهر، موقع شب اذان می گوید رفت بالا و فریادش بلند شد: «الله اکبر» امیر المومنین گریان شد، به شدت. بنا کرد اشک ریختن و گریه کردن به طوری که ما هم گریستیم. بعد به ما رو کرد فرمود فهمیدید چه گفت؟ عرض کردیم شما بهتر می دانید. بفرمایید. بعد شروع کرد شرح الله اکبر را دادن.

تفقه در دین یعنی این. یعنی هیچکدام از این شعارها را نفهمیده انسان رد نشود. صبح شنیده از اول الله اکبر تا لا إله إلا الله، تمام شده اما این هیچ درباره اش فکر نکرده که این پیام آسمانی چه می خواهد بگوید؟

یک کمی از این، اگر فیلمش را دیده باشید آن موقع که موج دریا در اثر زلزله می زند شهر را یکدفعه فرا می گیرد، مردم همینطور مثل برگ درخت اینطرف و آنطرف می ریزند، آدم می فهمد که عجب! یک عظمتی در این جهان است. یک کبریایی در این جهان است. مردم خودشان را متوجه او نمی کنند یک وقت بلا سرشان می آید «نسوا الله فأنساهم أنفسهم». بدبخت می شوند.

کمال این است که آدم ژرف نگر باشد. هیچ کجای از دین را سرسری نگیرد. این نماز مثلا برای چیست؟ خب خدا که الحمدلله بی نیاز از عبادت همه ی بندگانش است. همه ی بندگان بمیرند یا بمانند برای او فرقی نمی کند، عبادت کنند یا نکنند برای او فرقی نمی کند. این ها را در ذهن شیطان می آورد یا شیاطین دیگر می گویند یا می نویسند. آدمی که تفقه در دین ندارد گیر می کند سر این چیزها. بلا این است، بدبختی این است. که آدم نفهمد که حق کجاست، باطل کجاست؟

این پیام ها پیام آسمانی است. گلوله هایی از نور است که باید در دل انسان بنشیند و انسان را مسرور کند. اصلا باور کنید. اینطوری که ما خوانده ایم و دیده ایم اگر کسی الله اکبر را بفهمد اصلاً سه روز یادش می رود که غذا بخورد. وقتی بفهمد. از شوق و لذت.

درباره ی همین ایام که شبها دو رکعت نماز دارد بین نماز مغرب و عشا چه آیه ای خوانده می شود در نماز؟ «و واعدنا موسی...» درباره ی وعده گاهی که خدا با بنده ی خودش -بنده است دیگر ما هم بنده ایم او هم بنده بوده- حضرت کلیم الله علیه السلام موسی بن عمران سلام الله علیه قراری که گذاشته بوده که بیا فلان جا با من مناجات کن، روایت می گوید چهل روز حضرت چیزی نخورد! اصلا یادش نبود که خوراک دارد. از شوق. که این کل الکمال گیرش آمده. مغز کمال گیرش آمده. بنده ی خاکی که از هیچی آفریده شده، خدای خالق این همه کهکشان ها که پیش خدا این کهکشان ها چیزی نیست. جهان های دیگری خدا آفریده که اصلاً دنیا در برابر او هیچ است. یک غار بیابانی حساب می شود.

از شوق و لذت. آدم می تواند با یک الله اکبر خوابش از بین برود به طوری که یادش برود که اصلا خواب داشته یا غذایش برود که یادش برود که غذا داشته. این ها ما را به اینجور مسائل می خوانند.

خب شما ان شاء الله برای چهار روز دیگر محرم می شود مصیبت ها را که گوش می کنید آن ها را باید از راه تفقه فکر بکنید. در آن ها بیندیشید. جناب عابس بن شبیب شاکری یکی از رزمنده های امام حسین بود ولی دلیر بود. وقتی رفت میدان کسی جرأت نمی کرد که بیاید جلویش. هر کس می گفت ما چرا برویم؟ این فوری ما را می کشد. فرصت نمی دهد. تزلزل داشتند. این دید مردم نمی آیند. معطل شده. این زرهش را کند انداخت دور. خب این «کل الکمال» است. که می فهمد و می خواهد زود از دست این ها به وسیله ی شمشیرها و نیزه های این ها می خواهد به ملکوت اعلی برسد. معطلش کردند، نمی آیند، می ترسند.

اینجوری است. بشر یک چنین وضعی دارد که این الله اکبر منادی این مسائل است. ما را می خواند برای این مسائل. که حواستان را جمع کنید، یک کبریا و عظمتی در جهان هست و شما برگ درخت آفرینش او هستید. از او آب بگیرید. از او رمق بگیرید. از او تأثیر پذیر باشید. تأثیر نکند در شما این چیزهای دیگر، این تشویقات زرق و برقی جهان کنونی و این جوانی هایی که نشان می دهند، این خوشی های بی مغز بی رمقی که فقط فریبندگی دارد، نشان می دهند شما را نبرد. شما جای دیگر نروید.

الله اکبر یعنی جای دیگر نرو. به من توجه کن بشر. من به درد تو می خورم. من تو را درست کرده ام. من این دستگاه را آفریده ام و با تو کار دارم.

این ها معنی الله اکبر است که ان شاء الله اگر یادمان باشد همان حدیث را بیاوریم برایتان بخوانیم. حتی سیدالشهدا در آن روایت می فرماید که ما هم عرض کردیم خلاصه ما نیازمندیم که برای ما بیان کنی. و حضرت یک درسی را شروع کرد در همان مجلسی که گریسته بود و گریان شده بود از شنیدن الله اکبر.

این را می گویند تفقه در دین. «الکمال کل الکمال التفقه فی الدین و الصبر علی النائبة» وقتی آدم هوس این چیزها را کرد دیگر باید مشکلات برایش کوچک شود. حالا ما هرجور شده می سازیم. و علمای ما که نسبت به این کمالات راه پیدا کردند اینجوری بوده اند.

مرحوم علامه رضوان الله علیه برای ما نقل کرده بود از وضع حاجی سبزواری علیه الرحمة و الرضوان، فرمود که ایشان در سبزوار درس داشت.    چند نفر طلبه که از کرمان آمده بودند مشرف بشوند مشهد سر راهشان گفته بودند برویم اینجا شنیده ایم مرحوم  حاجی اینجا درس دارد یک سری بزنیم. آمدند در مدرس ایشان و نشستند اما مرتب به هم نگاه می کردند و تعجب می کردند. بعد از درس که خدمت ایشان رسیدند و پاشدند یکی از ایشان پرسید شما مثل این که چیز تازه ای دیده بودید. چه شده بود که به هم نگاه می کردید و تعجب کرده بودید. گفتند بله ما در مدرسه ای در کرمان بودیم. یک وقت مسافری آمد آنجا می خواست شب بخوابد، جا نبود. خب در میان طلبه ها نمی شد بیاید چون اجازه نبود، رفت در اتاق خادم. شب را همانجا خوابید و بعد خادم دید که این جوان غریب است نگهش داشت مثلا اگر می خواست برود برای ما ماست و نان بخرد او کمکش می کرد. جوان هم بود. کمی با او آشنا شد و همانجا ماند. کمک می کرد. مثلا جاروب مدرسه را می زد و از اینجور کارها. بعد خادم دید خیلی مرد خوبی است. خدمتگزار است. دامادش کرد. دخترش را به او داد و او همانجا مدتی بود. حالا آمده ایم برویم مشهد گفتیم برویم درس حاجی سبزواری آمدیم دیدیم این حاجی همان جوان است. که در بین راه آمد مدرسه ی ما و چون نخواست بگوید که من دانشمندم من درس خوانده ام و این ها. دید که راهش نمی دهند رفت در حجره ی خادم و...

همسرش کرمانی بود. مرحوم آقای طباطبایی می فرمود که بعضی از آشناهای ما می گفتند که ما اولاد همسر کرمانی ایشان را هم دیده بودیم. اینجوری بود.

خب این ها «کل الکمال» را وقتی دنبالش رفتند یک چیزی فهمیدند اصلا بقیه ی مسائل برایشان هیچ است. احترام بکنند یا نکنند، پول برسد یا نرسد، شخصیت برسد یا نرسد، آیت الله آدم بشود یا نشود، این ها هیچ است. هیچ است.

اگر حاجی همانجا وضع جور نمی شد که بیاید شهر خودش و درس شروع کند شاید اصلا نمی گفت من حاجی هستم و اهل کجا هستم و الآن از نجف برگشته ام و درس خوانده ام و...

چرا؟ برای خاطر این که آن لذتی که با الله اکبر وقتی بلند می شود صدایش او به خاک می افتاد دیگر. او به سجده می افتاد. او در برابر خدا بندگیش را داشت. او حواسش به این نبود که بشر با او چه می کند؟ می شناسدش یا نمی شناسدش؟ اصلا بشر کیست؟ زمین و آسمان چی هستند؟

این فریاد الله اکبر برای این چیزهاست. برای این است که انسان ها را از دنیایی که در او هستند به دنیای توحید و خدا شناسی وارد کند. و این معنی انسانیت است. معنای ترقی انسان از حیوانیت به انسانیت است.

خدا ان شاء الله به حق امام باقر علیه السلام به همه شما، به بنده ی رو سیاه و همه ی طلبه ها و این ها توفیق بدهد که یک نصیبی از مسائل دین قسمتمان بشود که دست خالی از دنیا نرویم.

و صلی الله علی محمد و آله